1-روزی به خودم گفتم پسر چهقدر راحت تمرینات داستاننویسی را مینویسی! استاد هم که ازم تعریف میکرد. گفتم: "حله دیگه" من بالقوه نویسندهام. شکم بین اینکه کلاس مسعودی نیا را بروم یا نروم هم با تعریفهای او برطرف شدم. جدا که عجب موجود خودشیفتهای هستم.
2-تمرین اول "فری رایتینگ" را با موضوع "خودشیفتگی" نوشتم. تحت تاثیر "عزیز نسین" این کار را انجام دادم. قصد دارم داستانهای دیگری ازش بخوانم تا با طرز فکر و شیوهی نوشتناش بیشتر آشنا شوم. الان سه مجموعه داستان ازش دارم و میتوانم از سایت کتابناک یا فیدیبو کتابهای دیگری هم ازش تهیه کنم. بعدش میروم سراغ ایرج پزشکزاد خودمان. بعد هم کتاب "دوزاده صندلی" را شروع میکنم که یک سالی میشود که خریدمش ولی بیشتر از دو صفحهاش را نخواندهام. میخواهم به وادی طنز وارد شوم. برید کنار که من اومدم.
3-دیشب قسمتی از کتاب "فلسفهی طنز" را خواندم. بیشتر از چیزی که از اسمش بر میآمد، کاربردی بود. فردا ادامهاش میدهم. میخواهم فعلا طنز بخوانم. باید کارهای وودی آلن را هم ببینم و داستانهایش را بخوانم. قبلا یکی دو داستان ازش خواندم. چخوف و سعدی را هم میخوانم. فعلا تمام بار مطالعاتیام را میگذارم روی حوزهی طنز. البته شاید روزی یک داستان از "جومپا لاهیری" هم خواندم یا قسمتی از رمانش را. دو رمان و یک سفرنامه ازش خریدم و در برنامهی روزانهام قرار خواهم داد.
4-امروز صبح دیدم که استاد کلانتری دو کامنت مرا پین کرده. این برایم خیلی ارزش و معنی دارد.
5-باید یادداشتهای کامو را هم بخوانم تا بیشتر با یادداشتنویسی آشنا شوم. روزی یک صفحه هم اگر بشود خیلی خوب است. سر کار وقتش پیش میآید.
6-فکر میکنم در گروه فعالین استاد کلانتری قرار بگیرم. به قول یکی از بچهها خودشیرینیهایم جواب داد. البته از تولید محتوای مستمر و مفید هم غافل نبودم.
7-کرونا به مخیلهاش هم خطور نمیکرد که یک روز با وجود کشتار رو به افزایشش، به عادت تبدیل شود. داریم به کرونا و حتی قربانیهایش هم عادت میکنیم و این لزوما چیز بدی نیست.
8-امروز صبح مهدی ربی آگهی کلاسهای ترم جدیدش را در اینستا استوری کرد. من هم استوریاش کردم. فکر کنم آخر همین ماه کلاسهای ما هم شروع شود. من که هنوز دستم به نوشتن داستان نمیرود. تمرینهای مسعودی را تا جایی که داستان کامل نیست، به خوبی انجام میدهم. یعنی وقتی یک قسمت از داستان را میگذارد و باید ادامهاش دهیم. یا زبان یک قسمت از داستان را عوض کنیم. یا تمرینی شبیه این. ولی وقتی اسم "داستان کامل" میآید، چیزی برای ارائه ندارم. اما به داستان طنز امیدوارم. گرچه نگاهم در خفا به دنیا طنز نیست اما در برخورد با آدمها ناخوداگاه رفتار و گفتار همراه با طنز دارم. شاید به خاطر ریشهی جنوبیام.
9-مامان اصرار دارد که ای.اف.تی انجام دهم و من هم تا حدودی انجام میدهم. نه به اندازهی مامان به آن اعتقاد دارم و نه مثل خیلیها به آن میخندم و باورش ندارم. یک چیزی بین این دو تا. در عمل هم حد وسط را دارم. اما به قول ربی باید جدی باشم. ناخونک نزنم.
10-تصمیمم جدیست که کارم در آینده داستاننویسی و بعدها تدریس آن باشد. به چیز دیگری فکر نمیکنم. در سایت و اینستا هم میخواهم در همین مورد کار کنم.
11-دیشب برای سوالی پیش آمد که چطور سئو به فروش کتاب من کمک میکند؟ کاربر چی سرچ کند که به کتاب من برسد؟ وقتی اسم کتاب من را نمیداند. امشب در گروه از استاد پرسیدم و جواب داد ولی جوابش را کامل متوجه نشدم. دوباره پرسیدم دیگر جواب نداد. اما یکی از بچهها توضیحی داد که باید فردا دوباره گوشش دهم.
12-برای طنز سه علت تراشیدهاند که به هر یک نقدی واردست.
اول)حس برتری: وقتی کسی میافتد، میخندیم؛ چون خودمان زمین نخورده ایم.
اشکال)وقتی یک آدم گرسنه را میبینیم هم حس برتری داریم ولی به او نمیخندیم.
....
دوم)ناسازگاری: وقتی اتفاقی خلاف انتظار ما میافتد. مثلا وقتی دختری را از پشت میبینیم که موهای شلال بلندی دارد. ولی وقتی بر میگردد میبینیم یک آدم سیبیلو زشت است.
اشکال)در خیابان به پیرمردی بر میخوریم. بهش کمک میکنیم که از خیابان رد شود. اما به جای تشکر میخواباند توی گوشمان. انتظارش را نداشتیم ولی خندهدار هم نیست.
...
سوم)تسکین: این علت جسمیست. وقتی میفهمیم برای موردی انرژی اضافی انباشتهایم، آن را با خنده آزاد میکنیم.
مثال و اشکالش یادم نیست. فردا کاملش میکنم. الان خیلی خوابم میآید. ساعت 11:25 ست.
دیدگاه خود را بنویسید