1-از دیشب یادداشتنویسی در سرم افتاده و سعی میکنم سراغ یادداشتهای خوب از نویسندگان خوب بروم. خیلی از نویسندگان بزرگ یادداشت هم مینوشتهاند: کامو، کافکا، ویرجینیا وولف، چان چیور، داستایفسکی و اسدالله علم و فروغی خودمان. باید بخشی از هر یک را بخوانم تا دستم بیاید واقعا یک یادداشت روزانه چیست و چه فرقی با خاطرهنویسی صرف دارد؟ اگر مجبور باشم بدون هیچ تحقیقی و از دانش انباشتهی خودم پاسخی بدهم، میگویم خاطرهنویسی بیشتر حالت ثبت اتفاقات و احساسات و تا حدی افکار را دارد و عمومیست و هر کسی میتواند بنویسد؛ اما یادداشت بیشتر به تفکرات و نظریات شخص در زمینههای فلسفی، مذهبی، اقتصادی و سیاسی و تاریخی و غیره دارد. البته بخشی هم به وقایعنگاری میپردازد ولی آن بخش تحلیلی میچربد.
2-ترم اول اولین گامهای نوشتن مسعودی نیا تمام شد. جلسهی آخر هم نکات خوبی داشت. از جمله شیوهی نوشتن جریان سیال ذهن که تقلیدی از مکانیزم فکر کردن است. از فکری به فکری و از یک تداعی به تداعی دیگر. گفت که خارجیها اسم جریان خوداگاه را روی آن گذاشتهاند و انگار قائل به ناخوداگاه نیستند. شاید بهتر بود این بخش را سوال میکردم که مگر ما روی افکارمان تسلط داریم که به آن خوداگاه بگوییم؟ اما چرا افکار ما وقتی به سطح میآیند یعنی به خوداگاه ما رسیدهاند و نوع رسیدن و جابجاییشان نامنظم است. مسعودی این را هم گفت که مراقب باشیم گول جذابیت جریال سیال ذهن را نخوریم، چون به درد همه جا نمیخورد و مثل دوربین روی دست در سینما که نیازی به دکوپاژ ندارد، جذاب است؛ اما به کار همه جا نمیآید. نیم ساعت آخر کلاس به اصرار بچهها داستان کوتاهی از خودش را خواند که اصلا متوجه نشدم چی به چیست، چون جریان سیال ذهن بود. اصلا نمیدانم جریان سیال را چگونه باید خواند. چون نخی به تو نمیدهد که دنبالش کنی. بهترین راه یادگرفتن طرز خواندن جریان سیال ذهن، خواندن آن است.
بهترین راه یادگرفتن داستان، خواندن داستان است.
3-نمیخواستم امروز سایت را به روز کنم، اما هر طوری بود بر کمالگراییام فائق آمدم و دارم این یادداشتها را مینویسم. قصدم نوشتن یادداشت در این بخش است و اسمش را هم همین خواهم گذاشت. البته فعلا اسمش همان روزمرگی میماند ولی کمکم که نوشتههایم پختهتر شد، اسمش را به یادداشتهای روزانه تغییر خواهم داد.
دیدگاه خود را بنویسید